loading...
خنده بازار راغب اصفهانی
شنگول و منگول بازدید : 285 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (3)

 

همه ی بد بختیا از زمانی شروع شد که بهم کلاس های قلم چی رو معرفی کردند و  گفتند اگه تو کلاساش شرکت کنی و آزموناشو بدی و کتاباشو بخری حتما دانشگاه دولتی یه رشته ی خوب قبول میشی.... این شد که من دویست هزار تومن پول خرید کتاب دادم و کلی برا ثبت نام تو آزمون و کلاساش خرج کردم...

بعد از اون روزی نه ساعت مطالعه ی مفید داشتم ...

حتی گاهی با دوستام به کتابخونه میرفتیم ورفع اشکال میکردیم اما خب عین داورای فوتبال که همیشه به حاشیه کشیده میشن مام به حاشیه کشیده میشدیم و از درس دور میشدیم!البته این تو ایران ما عادیه بنظرم...

البته بعضی از رفیقام نا باب بودند و سهمشون تو اومدن من به دانشگاه راغب کم نبود...

مثلا یکیشون همیشه خواب بود و منم این خصلتو ازش گرفتم و تو خواب خواب دانشگاه دولتی رو میدیدم و روحیه میگرفتم...

یکی دیگشون عاشق بود و چشم و گوش مارو هم باز کرد لا کردار و بقیه ی قضایا...

یکیشون تو کار فیس بوک بود و ماروهم  معتادش کرد جوری که شبا تا یه دست چت تو فیس بوک نمیزدم خوابم نمیبرد...

یکیشونم که از بس از برنامه های تلویزیون و ماهواره حرف میزد گاهی وقتا ادم فکر میکرد از بعضی از این شبکه ها پول گرفته که براشون تبلیغات کنه و ادمو تحریک کنه بره برنامه هاشونو ببینه...

 

وخلاصه اینجوری شد کار به جایی رسید که موقع درس خوندن حواسم همه جا بود غیر کتاب!!!

البته من همیشه فکر میکنم جو کلاس پیش دانشگاهیمونم بی تاپیر نبود...بالاخره ادم از دورو بریاش تاپیر میگیره دیگه...

البته تقلب های سر جلسه ی امتحانم اعتماد به نفس بیخود بهم میداد و فکر میکردم چون نمرم خوب شده خیلی درسو بلدم!نمیدونم چرا یادم میرفت که جواب سوالو از رو دست بقلی نوشته بودم مهم نمره بود که مال من بود...

تا بالاخره روز موعود رسید و رفتیم کنکور بدیم.سر جلسه قیافم دیدنی بود...اینو دوستم که بقل دستم نشسته بود بعد تموم شدن کنکور بهم گفت...

خلاصه گذشت و رسیدیم به نتایج کنکور... قیافه ی بابام بعد از دیدن رشته و دانشگاهی که قبول شده بودم اینجوری شد...(آخه کلی پول ازمون و کتاب و کلاس داده بود)

مامانم اینجوری شد...(آخه بنده خدا کلی واسم نذر و نیاز کرده بود)

وقیافه ی خودمم که...

وقتی اسم غیر انتفاعی راغب اصفهانی رو دیم انگار که یه چیزی محکم خورد تو مخم...

بعد از یه مدت که گذشت دیگه برای همه پذیرفته شد و رفتیم که دانشگاه ثبت نام کنیم... و قتی محیط دانشگاهو دیدیم یحو...

این مال لحظه ی اوله بعدش اینجوری شدم...

چی فکر میکردیمو چی شد...دانشگاهمون از مدرسمون کوچیک تر بود و ساختمونشم داغون بود...ولی دیگه چه میشه کرد سرنوشت مام این بود...

 

پسر شجاع بازدید : 529 جمعه 19 آبان 1391 نظرات (4)

پسر از پسر:

بابا باز ما  جلسه پیش نبودیم این یارو درس داد؟؟؟...خمیازه

اره بابا.منم20دقیقه آخراومدم حاضری بزنم دیدم هنوز داره درس میده...

حالا این جزوه رو بده ببینم چی گفته!!!!

بگیر.فقط تا11.12بیارش فردا ساعت8 امتحانه ها..

اوووو حالا کی امتحانو داده کی گرفته.یول

 

دختر از دختر:

من جلسه پیش نتونستم بیام سر کلاس.

چرا؟؟؟؟؟مبحث جلسه پیش خیلی مهم بود.

ا وا راست میگی؟؟؟آخه سرماخورده بودم به خاطر همین وقتی داشتم میومدم اصلا حواسم نبود یهووتصادف کردم دست وپام درد گرفت یه چند دقیقه استراحت کردم بعد خواستم بیام یهو بیهوش شدم وقتی هم به هوش امدم دیدم توبیمارستانم خواستم سریع دربست بگیرم دیدم وااای کلاسم تموم شده...اینقدر گریه کردمگریه....حالا میشه جزوتو بدی من؟؟؟؟

والا 2هفته دیگه امتحانه من میخواستم بخونم اگه میتونی همین جا ازش کپی بگیر...

ا وا خاک به سرم 2هفته دیگه امتحانه؟؟؟؟(دوباره دختر بیهوش میشود)خندهخندهخنده

دختر از پسر:(این یه مدلشه)

(البته لازم به ذکراست که این مورد زمانی اتفاق میافتد که پسری درکلاس خوشتیپ پولدارو.....باشد وحاضر به ارتباط باهیچ دختری درکلاس نباشد)

ببخشید اقای...من میتونم جزوتونوداشته باشم؟؟؟

خانم.....شماکه جلسه قبل سرکلاس بودید.

(دختر ازخوشحالی خشکش میزند)هههههه شما یادتونه که من جلسه قبل بودم؟؟خجالتخجالت

نه آخه اگه غایب بودین این جلسه استادبهتون میگفت چرا غیبت داشتی

آها بله درسته...(دختر دستپاچه شده ونمیداند که چه بگوید)..بله من بودم ولی خودکار تموم شده بود نتونستم بنویسم..

عجیبه آخه خانما دریک کلاس عادی حداقل 9تا خودکار ازرنگ های مختلف دارن!!!!!!

(دختر هنگ کرده وقادربه ادامه گفتگو نمیباشد)....وقت تمام

(پسردرذهن خود به این سوژه خنده امروز خود ودوستانش میاندیشد)....نیشخندنیشخند

(دختر همچنان به پسر نگاه میکند)..وقت تمام

(پسر که دیرش شده وبه فکراین است که مبادا دختر غش کند)....به هر حال بفرمائید اینم جزوه

مرسی(دختر در رویاهایش خودراباپسر میبیند)خیال باطلخیال باطلخیال باطل

دختر ازپسر:(اینم نوع دیگشه)

(لازم به ذکر است این مورد زمانی اتفاق میافتد که پسریک فردعادی باشد ودختر خواهان برقرارکردن رابطه بااو ویاصرفا گرفتن جزوه ازاوباشد)

اقای...میتونم جزوتونوداشته باشم.

بله خواهش میکنم...(البته شماره ی پسرازقبل روی صفحه اول جزوه درشت نوشته شده است)

.به من زنگ بزنبه من زنگ بزنبه من زنگ بزنبه من زنگ بزن

" لازم به ذکر است این راحترین وشیرین ترین نوع گرفتن جزوه هستش"

پسر شجاع بازدید : 578 چهارشنبه 17 آبان 1391 نظرات (2)

گفتم غمم فزون است ، گفتا ز من چه آید

گفتم كه نمره ام ده ، گفتا ز من نیاید

گفتم كه نمره دادن بسیار سهل آید

گفتا ز ما اساتید این كار كمتر آید

گفتم كرم نمایید من را كنید شما شاد

گفتا كه خوش خیالی كی وقت آن بیاید

گفتم كه نمره هفت بدبخت عالمم كرد

گفتا اگر برای آن هم زیادت آید

گفتم خوشا دهی كه دست شما دهد آن

گفتا تو كوشش كن كو وقت آن بر آید

گفتم دل رحیمت كی قصد رحم دارد

گفتا نگوی با كس تا وقت آن بر آید

گفتم زمان تحصیل دیدی كه چون سرآید

گفتا خموش جانم ازدست من چه آید

تشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویق

پسر شجاع بازدید : 340 چهارشنبه 17 آبان 1391 نظرات (5)

ترم اول (ترم جو گیریدگی):
الو سلام مامانی. منم هوشنگ.
وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه. وای خدا خوابگاه رو بگو.
وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده؛ تنم مور مور میشه...
راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.
دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشه!
لامصب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!!
پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!


• ترم دوم (ترم عاشق شدگی):
آه ای مریم. ای عشق من. همه زندگی من.!!!!!!!
می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.!!!!!!
می خواهمت با تمام وجود عزیزم.!!!!!
همه پول و سرمایه من متعلق به توست.!!!!!!!
بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه تا بیام باهات ازدواج کنم ...
امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس می درخشیدی تماشا می کردم...

• ترم سوم (ترم افسردگی):
الو مامان سلام.
مریم منو ول کرد و گذاشت رفت!
مامان جون افسرده شدم آخه اولین عشقم بود حالا هم دارم میمیرم از غصه.
ای خدا بیا منو بکش و راحتم کن.
مامان من این زندگی رو نمی خوام ...
دیگه خسته شدم از دنیای وانفسا

• ترم چهارم (ترم زرنگ شدگی):
الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟
منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟
دلم تنگ شده واست. گنجشک کوچولوی من. بیا ببینمت قربونت برم ...
مهشید جون من پشت خطی دارم. مامانمه. بعداً بهت زنگ میزنم ...
الو به به سلام چطوری ندا جون؟
آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم!
پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟
به خدا منم دلم یه ذره شده واست.
باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو...



• ترم پنجم (ترم مشروطه گی):
الو سلام استاد!
قربون بچه ات! دارم مشروط میشم، 2 نمره بهم بده.
به خدا دیشب بابابم سکته کرد، مرد.
مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه.
منم ضربه روحی خوردم شدید، دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ...
اگه این مورد مشروط پشروطه ما اوکی بشه قول میدم جبران کنم ...

• ترم ششم (ترم ولخرجیدگی) :
الو مامان من خونه می خوام!
راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.
دوباره بفرست. خرج پروژه ام شد!!!



• ترم هفتم (ترم پاتوقیده گی):
خودتون دیگه سیر تا پیازشو حدس بزنین دیگه ...



• ترم هشتم (ترم فارغ التحصیلگی):
الو سلام خانم.
واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.
فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا ...
ای وای بر من؛ کی میره اینهمه راهــــو ...

! ! ! ! ! ! ! ! ! ! !

شنگول و منگول بازدید : 556 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (2)

طبق شواهدی که تیم تحقیقاتی ما پیدا کرده اکبر جوجه ی جاده های شمال تصمیم داره توی دانشگاه ما هم یه شعبه بزنه...میگین نه؟خودتون شواهدو ببینین؟

حالا قراره دوستان بیشتر تحقیق کنند و ببینند فلسفه ی وجود این منقل و این دوده های آتیش روی دیوار و این تخت های قهوه خونه ایی توی دانشگاه چی میتونه باشه؟؟!!اگه شما میدونید به ما هم بگین ؟ابرو

شنگول و منگول بازدید : 513 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)

وقتی با دقت یکم بیشتر تو محوطه ی دانشگاه قدم بزنی متوجه ی نکات آموزنده ی زیادی میشی و نکته های فرهنگی خیلی خیلی خوبی یاد میگیری که اگه پس فردا ازت پرسیدند چهار سال رفتی دانشگاه چی یاد گرفتی حرفی واسه زدن داشته باشیو بتونی فرهنگ غنی شده ی خودتو به رخ همه بکشونی...عینک

برای مثال میتونی از این سطل آشغال یاد بگیری که آشغالاتو بریزی تو سطل و دل این خرگوش مهربونو شاد کنی تا آقا خرگوشه دوستت داشته باشه... آفرین بچه ی خوب...تشویق

 

یا مثلا از این دختر خانوم خوب یاد بگیری که بیای بشینی تو استراحت گاه خواهرا و سرتو بندازی پایین و درستو بخونی و به پسرا نگاه نکنی و کارای بد نکنی و فقط سرت تو درس باشه.یول

اینم نمونه ی یه پسر بد و بی انظباط که پسرای خوب راغب باید سعی کنند مثل اون نباشند!لباسای صورتی و زننده نپوشند و استیناشون بلند باشه و موهاشونم فشن نکنند تا عموهای حراست دعواشون نکنند زبونم لال!!!مژه

اینجا هم مسئولین سعی داشتن تا تفاوت شب و روز رو برای دانشجوهای عزیز مشخص کنند تا بار علمیشون دو چندان بشه...لبخند

شنگول و منگول بازدید : 461 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (5)

این عکس ها شمارو یاد کجا می اندازه؟

اگه یاد دیوارهای باغ افتادین باید بگم سخت در اشتباهید!!!مژه

اینجا دیوار های استثنایی و منحصر به فرد دانشگاه راغب اصفهانی است!!!!زبان

دیگه حرفی ندارم!خودتون قضاوت کنید؟؟!!

شنگول و منگول بازدید : 335 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (2)

سه شنبه ی هفته ی پیش یعنی 9 آبان وقتی برای آنتراک بین کلاس توی حیاط دانشگاه اومدیم با یه صحنه ی جالب مواجه شدیم.چشمک

دیدیم که کلاس احکام برای بالا بردن روحیه ی دانشجوها تو محوطه دانشگاه بر گذار شده!!!! کار جالب بود منو یاد خاطرات گذشته انداخت....خیال باطل....وقتی 7 سالم بود و معلم اول ابتدایمون واسه اینکه مدرسه رو دوست داشته باشیم بعضی وقتا کلاسارو تو حیاط مدرسه بر گذار میکرد!به هر حال دانشگاهم فرق زیادی با دبستان نداره که؟داره؟متفکر

فقط دانشجوها یکم ابعادشون طویل تر شده!نیشخنداونم که یه امر طبیعی خب؟!به هر حال مگه دانشجوها دل ندارند؟خب اونام نیاز دارند که یه دلخوشی واسه نشستن سر کلاس داشته باشن یا نه؟!! تازه کلاسهای عمومیم که تفکیک شده دیگه هیچی... بالاخره اینم یه راهی واسه جذب دانشجو سر کلاسای عمومیهخنده

 

شنگول و منگول بازدید : 303 پنجشنبه 27 مهر 1391 نظرات (6)

اولین روز این ترم که به دانشگاه اومدیم از هر نظر غافلگیر شدیم که قسمت عمده ی اون بخاطر این بود که زباله های پشت سلف دخترا جمع شده بود و جاش یه زمین تنیس ساحلی سبز شده بود!!!!!!که موجب حیرت همگان گردید!

 

البته اینم بگما که بیرون از دانشگاه نبردنشونا؟! فقط جاشونو عوض کردند و یکمم جمعشون کردند یجا!اینم عکسش:

ولی خداییش خیلی خوبه یا حداقل بهتر از اون منظره ی زشته!ادم وقتی میدید اشتهاش کور میشد...(شایدم سیاست بوده واسه اینکه دخترا وقتی میرند سلف کمتر غذا بخورن!البته با توجه به اینکه آشپزا واسه پسرا دوبرابر دخترا غذا میریزند و میخواند دخترا اصلا دلشون بیشتر از این غذا نخواد که اعتراض کنند.)

ولی الان فقط یه نکته مبهم مونده و اونم اینه که چه کسی قراره از این زمینای تنیس  استفاده کنه؟!دخترا با مانتو مقنعه که اگه تو این به اصطلاح ساحل، تنیس بازی کنند دیگه باید بعد از بازی بالباس برند تو لباسشویی که این ماسه ها از تولباساشون در بیاد!پسرام که الله اکبر نمیشه که با شورت ورزشی بیاند تو محوطه آزاد بازی کنند و خواهرا ببینند یه وقت!!!

وااااااااااااااااااااای راستی اصلا همین دیروز بود که یکی از پسرا با شلوارک از باشگاه اومده بود بیرون و تو محوطه دانشگاه جولون میداد و میخندید و دخترام  که...)تازه اون شلوارک تا زیر زانو بود شورت ورزشی که دیگه واویلااااااااااااااااااااااا

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
سلام... ما دوتا از بچه های شیطون راغب اصفهانی هستیم که بامشاهده یه سری نکات راجع به زیبایی فضای دانشگاه و فرهنگ دانشجوها و تدریس و خصوصیات اساتید به وجد اومدیم و تصمیم گرفتیم نکاتی که برامون جالب بود رو اینجا برای شما قرار بدیم تا شما هم لبخندی رو لباتون بیاد...!!! شما هم میتونید اگه موضوع جالبی تو محیط دانشگاه و سرکلاس براتون اتفاق افتاد یا دیدید برامون به عنوان نظر بنویسید و بفرستید تا به نام خودتون توی وبلاگ درج کنیم...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    استاد مورد علاقه ی شما چه کسی است؟
    راغب در یک نگاه







    آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 134
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 41
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 89
  • بازدید ماه : 89
  • بازدید سال : 7,655
  • بازدید کلی : 76,802
  • کدهای اختصاصی

    لوگوی دوستان

    امین راغب


    لوگوی سایت